فروشگاه ایرانی

 
 
 
 
 
خرداد 1388 - خبر هایی از دنیایی بازیگران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.: معرفی کامل فیلم «دوباره هفده» :.

  معرفی کامل فیلم «دوباره هفده»

 

 MOVIE.:آفتاب فیلم:.AFTAB

 

 

اختصاصی سینمای ما – حامد مظفری:
درباره فیلم:
درست است که بازیگر اول فیلم زاک افرون است که طبق معمول کوشیده با استفاده از تیپ شیطنت‌آمیز نوجوانانه، مخاطبانی هم سن و سال کاراکتری که می‌آفریند را به سینماها بکشاند اما به نظر می‌رسد در «دوباره هفده» بیش از همه این لزلی مان باشد که کوشیده تمام تلاش خود را برای ایفای نقشی متفاوت انجام دهد و تا حد نسبتا خوبی هم در این تلاش، موفق بوده است. لزلی مان که همکاری‌اش در پروژه‌های جود آپاتو مهم‌ترین ویژگی کارنامه هنری اوست، خیلی خوب در نقش میان‌سالی اسکارلت فرو رفته و توانسته همذات‌پنداری لازم برای ارتباط مخاطب با این کاراکتر را فراهم نماید. دو بازیگر ایفاگر نقش‌های مگی و الکس یعنی فرزندان مایک هم برای ایفای نقش‌های‌شان به‌خوبی توجیه شده‌اند و این مساله به‌خصوص در نماهایی که مگی قصد دارد با نگریستن به پدرش مایک، مشکلات حاصل در زندگی را به وی گوشزد کند، کاملا محسوس است! مگی و الکس از پدرشان متنفر هستند چرا که زندگی خانوادگی آنها هیچ موفقیتی را به خود ندیده و پدرشان به مانند یک ورشکسته الکلی رخ می‌نمایاند. بازیگر کاراکتر مگی که میشل تراچتنبرگ نام دارد در بُعد بخشیدن به جریانی از زندگی که خودش هم برآمده از آن است، بسیار کوشش کرده و در طی این مسیر توانایی‌های خود در بازی بدون دیالوگ را هم به نمایش گذاشته است. اوضاع زندگی مایک خراب‌تر از آن است که فکرش را بکنید و در این شرایط است که وی تلاش می‌کند با قفل کردن زندگی ناموفق‌اش به بیست سال قبل بازگردد و زندگی را از سر گیرد. در این بازگشت زمانی بیش از همه تاثیر از فیلمی مانند «بازگشت به آینده» است که به چشم می‌آید اما متاسفانه بازیگر کاراکتر اول «دوباره هفده» یعنی زاک افرون آن‌قدر توانایی ندارد که بتواند جلوه‌ای خوب و تاثیرگذار از این بازگشت را به نمایش بگذارد در حالی که در «بازگشت به آینده» بازیگری با نام مایکل جِی.فاکس حضور داشت که خیلی خوب سوار بر موج داستان، زمینه‌های تحقق مفاهیم مد نظر نویسندگان را فراهم می‌آورد! 

<$BlogSkyMore4Post$>

 

نظرات منتقدان:
تای بور- من نگران زاک افرون هستم، من واقعا نگران استعدادهای این بازیگر جوان هستم. افرون در این فیلم تلاش کرده تا در قالب یک نوجوان بد که در برخی موارد رفتار واقعا سرزنش‌باری از خود بروز می‌دهد، ایفای نقش کند. او در بدترین نقطه یک داستان عجیب قرار گرفته و قصد دارد در قالب کاراکتر مایک به جنگ با توالی زمانی زندگی بپردازد. او بدون توجه به ویژگی‌های بازیگری‌اش در این فیلم ایفای نقش کرده و فیلم هم ساخته شده است اما فکر نمی‌کنم وی در تحقق نقش مایک چنان که باید موفق بوده باشد چون هیچ کس او را چنان که باید باور نکرده است. زاک افرون فقط یک ستاره خوش‌چهره است و نه یک ستاره سینمایی که بتواند نقش‌های خوب و ماندگاری را بیافریند؛ به نظر من او تنها به کار فیلم‌های دبیرستانی موزیکال می‌آید، آن هم فیلم‌هایی که خیلی زود از خاطر می‌روند!!! در اینجا هم چنین وضعیتی را شاهدیم؛ در نماهای ابتدایی فیلم با زاک افرونی مواجهیم که در قالب کاراکتر مایک و در قلب زمین بسکتبال در حال درخشش است و حرکات و رفتار وی همان چیزهایی است که مخاطبان را به شدت به وجد می‌آورد و یک نوع سرخوشی همگانی و البته شاید هم ادامه‌دار را فراهم می‌کند. کارگردان در استفاده از وجهه نوجوانانه افرون کاملا آرام عمل کرده و سعی می‌کند به تدریج وجوه مختلف وی را به مخاطبان بنمایاند تا تماشاگران این فیلم که عمدتا نوجوان هم هستند به وی نه به عنوان بازیگر فیلم که به عنوان یک رفیق صمیمی نگاه کنند تا شاید همین امر موجب استقبال از فیلم شود! داستان فیلم گیج‌کننده است درست به مانند انواعی از غذاهای عجیب و غریبی که در رستوران‌های نوجوانانه‌پسند روزگار ما سرو می‌شوند. «دوباره هفده» کمدی است در رده کمدی‌های انتقال انسانی نظیر آنچه که پیش از این در «جمعه عجیب و غریب» و «بزرگ» و دیگر کمدی‌های این‌گونه دیده بودیم! اما در این فیلم همه چیز سطحی‌تر از تمام نمونه‌های مشابه است و تنها به دلخوش نمودن نوجوانان مخاطب فیلم توجه شده است ... پس از نماهای ابتدایی که در آنها مایک را می‌‌بینیم که به خاطر علاقه به نامزدش، بسکتبال را رها می‌کند، به دوران حال می‌رسیم و در آن با مایکی روبه رو هستیم که مهم‌تر از همه این تغییر چهره‌اش است که به چشم می‌آید؛ او دیگر طراوت و زیبایی جوانی را ندارد و با مشکلات فراوانی روبه رو است. این مساله می‌تواند اخطاری برای والدین باشد تا بدانند سی و هفت سالگی سنی است برای آغاز افول تدریجی زندگی انسان البته اگر انسان باری به هر جهت زندگی کرده باشد!!!

راجر ایبرت- ...پیش از این نیز مساله جابه‌جایی انسانی را در فیلم‌هایی نظیر «بزرگ» با بازی تام هنکس شاهد بوده‌ایم. اصلی‌ترین عنصر رعایت شده در این گونه فیلم‌ها همان روکش کردن لایه واقعی فیلم است و پس از آن است که بایستی به صورتی کاملا تدریجی پوشش ظاهری فیلم برداشته شده و ماهیت واقعی داستان هویدا شود. شکسپیر اعتقاد داشت که ماجراهای عاشقانه اغلب یک بار به صورتی کاملا جدی و دیگر بار به صورت فانتزی رخ می‌نمایانند. مایک جوان به طور جدی عاشق نامزدش اسکارلت است و اسکارلت هم متقابلا به این پسر جوان علاقه دارد. نِد دوست صمیمی مایک هم عاشق دختری است به نام پرنسیپل مَسِرسون که پیش از این هرگز عشق را تجربه نکرده است. روایت موازی این دو رابطه عاشقانه و به خصوص ارائه حساب شده صحنه‌های برخورد نِد و دختر محبوبش از جمله جاذبه‌های کمیک فیلم هستند که در کنار خوشایند بودن تشریح یک داستان عجیب و همچنین کم ضرر بودن آن به فروش نسبتا خوب فیلم کمک کرده‌اند. طرح داستانی فیلم برای خود من هم اعجاب‌آور بود ضمن اینکه بازی‌ها هم فراتر از حد انتظار بودند.

نکات حاشیه‌ای:
- بور استیرز کارگردان فیلم در پاسخ به انتقاداتی که پیرامون انتخاب زاک افرون برای بازی در این فیلم متوجه وی بوده، می‌گوید: "اِفرون آن قدر توانایی دارد که بتواند مخاطبان اصلی این فیلم که نوجوانان سیزده چهارده ساله هستند را به سینماها بکشاند اما بدون شک او هنوز آن قدر تجربه بازیگری ندارد که بتواند رضایت منتقدان سینمایی را هم جلب نماید!"

- براساس گزارش منتشر شده از سوی بخش رسانه‌ای کمپانی برادران وارنر که توزیع «دوباره هفده» را برعهده داشته، عمده مخاطبان این کمدی که تنها در دو هفته حدود چهل میلیون دلار فروش داشته، نوجوانان دبیرستانی هستند که عمده توجه آنها به این فیلم، به دلیل داستان اسرارآمیز آن و همچنین حضور زاک افرون در آن است.

مشخصات فیلم:‌
کارگردان: بور استیرز
فیلمنامه: جیسون فیلاردی
مدیر فیلمبرداری: تیموثی سورستِد
تدوین: پادرایک مک کینلی
طراح صحنه: تام ریتا
موسیقی: نیک سوث
بازیگران: زاک افرون، آلیسون میلر، لزلی مان، توماس لنون، متیو پری، میشل تراچتنبرگ، ملورا هاردین، نیکول سولیوان، جیم گافیگان، استرلینگ نایت
مدت: 102 دقیقه
محصول 2009 آمریکا
ژانر: کمدی، علمی، تخیلی

داستان فیلم:
چه اتفاقی در انتظار شما خواهد بود اگر روزی بفهمید قرار است بخشی از زندگی قبلی خود را دوباره تجربه کنید؟!... حوالی سال 1989، مایک اُ. دانل (با بازی زاک افرون) ستاره بسکتبال مدرسه خود است ضمن اینکه از نظر تحصیلی نیز در وضعیت خوبی به سر می‌برد و با این وضعیت آینده درخشانی در انتظار وی است اما مایک به ناگهان تصمیم می‌گیرد تمام افتخارات و موفقیت‌هایی که در انتظارش است را دور ریخته و در عوض زندگی خود را با نامزدش اسکارلت (با بازی آلیسون میلر) و فرزندی که در آینده به دنیا خواهد آمد، تقسیم کند!... بیست سال بعد، تمام رویاهای خوب مایک (این بار با بازی متیو پری) در پشت سر او باقی مانده‌اند و تنها او مانده و شکست‌های متعدد در زندگی زناشویی و شغلی؛ ازدواج او و همسرش اسکارلت (این بار با بازی لزلی مان) به جدایی انجامیده، در شرکت محل کارش پس از گذشت سال‌ها هیچ ترفیعی به وی تعلق نگرفته و بدتر از همه فرزندان وی (با بازی میشل تراچتنبرگ و استرلینگ نایت) هستند که گویی بویی از محبت نبرده و با دیدی تحقیرآمیز به مایک می‌نگرند! تمام چیزها در بدترین حالات خود قرار دارند که اتفاقی معجزه‌آسا رخ می‌دهد و طی آن مایک می‌تواند یک بار دیگر به هفده سالگی خود بازگردد اما بدبختانه مشکل اصلی آنجا است که در سال 2009، مایک می‌خواهد زندگی خودِ هفده ساله‌اش را با تجربیاتی که طی سی سال و اندی زندگی به دست آورده، مدیریت کند و همین مساله ممکن است موجب آن شود که وی بهترین شانس عمر خود را هدر دهد...

منبع: سایتهای یاهوموویز و آی.ام.دی.بی

----------------------------------------------------
منبع : سینمای ما (jahan.cinemaema.com)


کلمات کلیدی :

.: «کوین اسپیسی»، مجری احتمالی مراسم اسکار 2010 :.

«کوین اسپیسی»، مجری احتمالی مراسم اسکار 2010


MOVIE.:آفتاب فیلم:.AFTAB


خبرگزاری فارس :منابع خبری حاکی از آن است که احتمال انتخاب «کوین
اسپیسی»، بازیگر مشهور هالیوود، به عنوان مجری هشتادودومین مراسم جوایز
اسکار بسیار زیاد است.



<$BlogSkyMore4Post$>


به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از سایت خبری کانتکت میوزیک، «کوین
اسپیسی»، بازیگر هالیوودی که خود یکی از برندگان جوایز اسکار است اخیرا به
منظور به عهده گرفتن مجری‌گری مراسم اسکار سال 2010 ، از طریق اینترنت با
آکادمی علوم و هنرهای تصویری یک سری رایزنی انجام داده است.
به گزارش این سایت خبری، به نظر می‌رسد که آکادمی اسکار طی سال‌های
اخیر، یکی از معیارهای انتخاب مجری برای مراسم اسکار را، داشتن حداقل یک
جایزه اسکار در کارنامه کاری، در نظر گرفته است.
بنا براین گزارش، «اسپیسی» رابطه بسیار خوبی با آکادمی علوم و هنرهای
سینمایی دارد و تا کنون توانسته دو جایزه اسکار را برای فیلم‌های «مظنونین
همیشگی» و «زیبای آمریکایی» از آن خود کند.
وی در این باره گفت: خیلی دوست دارم که مجری‌گری مراسم اسکار را به
عهده بگیرم و در این ارتباط نیز می‌توان رایزنی‌هایی را انجام داد. 


تاریخ و ساعت خبر :

88/02/27 - 11:26





کلمات کلیدی :

.: معرفی کامل فیلم «شرایط موجود» :.


معرفی کامل فیلم «شرایط موجود»




اختصاصی سینمای ما- حامد مظفری:

درباره فیلم: در مدت زمانی کوتاه،
مردی در یک خیابان به ضرب گلوله کشته می‌شود، یک دوچرخه‌سوار عبوری که
می‌تواند شاهدی بر قتل باشد هم به قتل می‌رسد ضمن اینکه یک زن نیز خود را
در مقابل یک ترن می‌اندازد یا بهتر آن است بگوییم که مقابل ترن انداخته
می‌شود!!! همه اینها زمینه‌ساز داستانی هستند که در «شرایط موجود» روایت
شده و طی آن نقاط تاریک پرونده یک قتل آرام آرام آشکار شده و زمینه یک
رسوایی همه‌جانبه را شکل می‌دهند. «شرایط موجود» داستان رازآمیز پیچیده‌ای
دارد که این موضوع در کنار سورپرایزهای گوناگونی که در فواصل زمانی مختلف
به بیننده ارائه می‌شوند، موجب جذابیت دوچندان این تریلر شده است. همچنین
ارتباط مستقیم تمام وقایع فیلم با اهداف یک کمپانی با نام پوینت کورپ که
دلارهای برآمده از مالیات‌های مردم آمریکا را در خدمت اهداف غیرانسانی
هزینه می‌کند، از دیگر نقاط مثبت روایت داستانی فیلم است. این فیلم از
بازیگران درجه یکی نظیر راسل کرو، راشل مک‌آدامز و بن افلک در قالب‌هایی
نسبتا تازه و غیرتکراری بهره می‌برد ضمن اینکه هلن میرن که سابقه بازی در
درامی مشهور با عنوان «ملکه» را هم دارد، در این فیلم در نقش سردبیر یک
نشریه ایفای نقش کرده است؛ نشریه‌ای که به تازگی به صورت یک شرکت درآمده و
به همین دلیل سردبیر آن باید راهی برای کاهش هزینه‌ها پیدا کند. «شرایط
موجود» تمام المان‌های لازم برای جذب مخاطب از داستان معمایی گرفته تا
انتخاب مناسب بازیگران را داشته است اما به نظر می‌رسد این فیلم در هدف
نهایی خود که خلق یک درام جنایی وَهم‌انگیز بوده، چندان موفق نیست چرا که
تمام قفل‌های داستانی راحت‌تر از آنچه که مخاطب فکر می‌کند، گشوده
می‌شوند!!! «شرایط موجود» در هفته اول اکران خود حدود چهارده میلیون دلار
فروش خالص داشته است و با این مقدار فروش در جایگاه دوم باکس‌آفیس قرار
گرفته است.


<$BlogSkyMore4Post$>
نظرات منتقدان:
راجر ایبرت- «شرایط
موجود» یک تریلر هوشمندانه قرن بیست و یکمی است که تلاش شده در آن از آنچه
در سرسرای کنگره آمریکا می‌گذرد و همچنین تاثیری که اتفاقات کنگره بر روی
عملکرد پرسنل یک روزنامه بر جای می‌گذارد، تصویری جامع ارائه گردد. البته
آنچه که از فضای اتاق‌های این روزنامه می‌بینیم، هیچ شباهتی به فضای داخلی
روزنامه‌ای مانند واشنگتن پست ندارد. این فیلم یک فیلم سیاسی هم به شمار
می‌رود؛ در فیلم با تشکیلاتی مخوف روبه‌روییم که برای ایجاد امنیت در عراق
با دولت آمریکا قراردادهایی بسته و نیرو استخدام می‌کند؛ نام این تشکیلات
پوینت کورپ است و به نظر می‌رسد شیوه فعالیت چنین دستگاه‌هایی که برای
آدمکشی یعنی کشتن کسانی که سودی به ما نمی‌رسانند، تشکیل شده‌اند، عمیقا
زیر سوال باشد! در فیلم راسل کرو در قالب یک خبرنگار کنجکاو ایفای نقش
می‌کند؛ خبرنگاری به نام کال مک‌آفری که در واشنگتن گلوب کار می‌کند اما
به دلیل گستره فعالیتش بسیاری از نیروهای پلیس و حتی بسیاری از کارکنان
کنگره آمریکا وی را به طور کامل می‌شناسند. مک‌آفری یک ژورنالیست غریزی
است که با استفاده از هوش سرشار خود قادر است در کمترین زمان، نقاط
ارتباطی را یافته و با اتصال آنها به یکدیگر، پیچیده‌ترین معماها را هم حل
کند. مقداری از این سرعت عمل ناشی از زمان 118 دقیقه‌ای فیلم است که
می‌بایستی در آن همه‌چیز چکیده بیان شود؛ درست برخلاف آنچه که در
مینی‌سریال 6 ساعته‌ای به همین نام محصول بی. بی. سی دیده بودیم! کال
مک‌آفری بسیار فعال و سریع است برای همین حتی زمانی برای رسیدگی به وضعیت
ظاهری خود هم ندارد به طوری که مدت‌ها است موهای بلند خود را کوتاه نکرده
است!!! به نظر می‌رسد راسل کرو بهترین انتخاب برای بازی در چنین نقشی بوده
است چرا که تیزبینی ذاتی وی در تحقق کاراکتر به او کمک شایان توجهی نموده
است. پال مک‌آفی قهرمانی است ژولیده که به راحتی قادر است بحران‌هایی که
حیات یک روزنامه را تهدید می‌کند، شناسایی کرده و حتی برای حل آنها برنامه
دهد. او به زودی عضوی از تیمی می‌شود که در این تیم خبرنگاران دیگری هم
حضور دارند، شبیه به آنچه در «همه مردان رئیس جمهور» دیده بودیم. دلا که
راشل مک‌آدامز ایفای نقش آن را برعهده گرفته یکی از این خبرنگاران است که
همواره سعی می‌کند اصول خردمندانه روزنامه‌نگاری سنتی را آموخته و به کار
ببندد. مثلا او به این مساله اعتقاد دارد که یک روزنامه‌نگار در هنگام
آگاهی از یک رسوایی سیاسی و برای انتشار آن، حق ندارد با عجله کردن و بروز
پاره‌ای شایعات از هدف اصلی خود غافل شود! توزیع کاراکترها به بهترین شکل
در «شرایط موجود» انجام گرفته است و شاید یکی از اصلی‌ترین نقاط قوت این
تریلر جنایی همین مساله باشد. در مقابل پرداخت داستانی سهل‌الوصول فیلم به
خصوص در بخش نهایی فیلم که طی آن همه چیز به طور واضح و روشن، مشخص شده،
روابط آشکار می‌شوند و معماها به راحتی حل می‌شوند، سبب تصنعی شدن ماجراها
گشته است!

وسلی موریس- این فیلم یک قهرمان دارد،
قهرمانی با نام پال مک‌آفی که روزنامه‌نگار بوده و به خاطر انتشار اخبار و
تحلیل‌های پیچیده است که شهرت زیادی به هم زده است. فیلم با نماهایی از
کاغذهایی که به سرعت در حال انتشار هستند آغاز شده و با نماهایی از
معاملاتی هنگفت به پایان می‌رسد. همین مساله است که «شرایط موجود» را
تبدیل به فیلمی نموده که به تشریح رابطه عاشقانه میان هالیوود و مطبوعات
که رکن چهارم دموکراسی هستند، می‌پردازد. این همکاری می‌توانست گسترده‌تر
از اینها باشد اما تنها به نمایش کنجکاوی‌های چند خبرنگار مطبوعاتی در طی
مسیر یافتن قاتلان یک ترور سیاسی، بسنده شده است. داستان فیلم می‌خواهد
بگوید این مقالات روزنامه‌ها، بحث‌های جنجالی که در فیلم‌های سینمایی مطرح
می‌شوند و همچنین افشاگری‌های بسیاری دیگر از رسانه‌ها هستند که می‌توانند
نظیر آنچه که در «شرایط موجود» با آن روبه‌روییم، به عنوان ناظران عملکرد
سیاستمداران، عمل کرده و به آنها در یافتن مسیر درست حرکت خویش یاری
رسانند.

نکات حاشیه‌ای:

- فیلمنامه اولیه
«شرایط موجود» با اقتباس از سناریوی سریالی به همین نام محصول شبکه
تلویزیونی بی. بی. سی نوشته پاول ابوت نگاشته شده است. متیو مایکل
کارناهان که مسئولیت نگارش نسخه سینمایی کنونی را برعهده داشته است، از
وفاداری کامل به منبع اقتباس اشاره کرده و از این موضوع سخن گفته که
داستان این مجموعه آن قدر جذاب بوده که بهترین روش برای ساخت فیلم، حرکت
در چارچوب سناریوی اصلی بوده است!

- انتخاب اول کارگردان فیلم برای
ایفای نقش کال مک‌آفی دیگر سوپراستار موبور هالیوود یعنی براد پیت بوده
است اما وی به دلیل عدم ارائه چهره‌ای جنتلمن از این کاراکتر در فیلم،
پیشنهاد بازی در این نقش را قبول نکرد، تا راسل کرو جایگزین وی شود!

مشخصات فیلم:
کارگردان: کوین مک‌‌دونالد
فیلمنامه: متیو مایکل کارناهان
بازنویسی فیلمنامه: تونی گیلروی، بیلی ری
مدیر فیلمبرداری: رودریگو پریه‌تو
تدوین: جاستین رایت
طراح صحنه: ریچارد ال. جانسون
موسیقی: الکس هِفِس
بازیگران:
راسل کرو، بن افلک، راشل مک‌آدامز، رابین رایت پن، جیسون بیتمن، جف دنیلز،
هلن میرن، میشل بِرِز، هری جی لنیکس، جاش موستِل، مایکل وستون
مدت: 118 دقیقه
محصول 2009 آمریکا
ژانر: درام، تریلر، سیاسی، اقتباسی


داستان فیلم:
استیفن
کولین ( با بازی بن افلک) یکی از نمایندگان خوش تیپ و آرام کنگره آمریکا
بوده که به سبب فعالیت‌های سیاسی مداومش، امید حزب متبوعش هم به شمار
می‌رود؛ استیفن در کنگره به عنوان سرپرست کمیته دفاع مشغول به کار است و
از آنجا که در انتخابات ریاست جمهوری آینده، اکثر سیاستمداران به موفقیت
حزب حامی وی، امید زیادی دارند از این رو عملکرد و روابط استیفن تحت نظر
دقیق مطبوعات و همچنین رقبا است. در همین میان معشوقه استیفن کولین که به
عنوان مشاور تحقیقاتی او نیز فعالیت می‌کند به طرز فجیعی به قتل می رسد.
اسرار این جنایت در حال مدفون شدن است که کاراگاهی زبده با همکاری کال
مک‌آفری (با بازی راسل کرو) که یکی از باهوش‌ترین خبرنگاران نشریه واشنگتن
گلوب است، تحقیقات همه جانبه‌ای را برای یافتن دلایل این قتل آغاز
می‌کنند...

منبع: سایتهای یاهوموویز و آی.ام.دی.بی

----------------------------------------------------
منبع : سینمای ما (jahan.cinemaema.com)


کلمات کلیدی :

.: معرفی کامل فیلم «هانا مونتانا: فیلم سینمایی» :.


معرفی کامل فیلم «هانا مونتانا: فیلم سینمایی»




اختصاصی سینمای ما – حامد مظفری:
درباره فیلم : زمان
کامل فیلم «هانا مونتانا: فیلم سینمایی» حدود 102 دقیقه است اما خط
داستانی فیلم بیش از 40 دقیقه نبوده و کارگردان سعی کرده با قرار دادن
حدود 62 دقیقه آوازخوانی و پخش صحنه‌های موزیکال، مخاطبان طرفدار موسیقی
را هم به سینما بکشاند. همین است که در طول فیلم شاهد این هستیم که
نیم‌دو‌جین آهنگ توسط میلی سیریوس خوانده می‌شود، دو آهنگ توسط بیلی ری
سیریوس و همچنین آهنگ‌هایی دیگر که توسط تایلر سویفت و راسکال فلتز خوانده
می‌شوند. این ویژگی لازمه هر موزیکالی است اما به نظر می‌رسد در اینجا
تعادل موسیقایی لازم برای به خدمت گرفتن خوانندگان وجود نداشته است چرا که
مثلا راسکال فلتز اگرچه استعداد موسیقایی خوبی دارد اما سبک کاری وی در
نقطه مقابل سبک میلی سیریوس است و به همین دلیل نیز تمام توانایی‌های وی
در سایه اجراهای به سبک هیپ هاپ کانتری میلی سیریوس قرار گرفته است! البته
گروهی از منتقدان هم بر این مساله صحه گذاشته‌اند که پیتر چلسام کارگردان
این فیلم قصد داشته فیلمی با محوریت میلی سیریوس بسازد و در حاشیه قرار
گرفتن دیگر بازیگران و یا دیگر آواها به همین دلیل بوده است. به نظر
می‌رسد کارگردان فیلم تلاش زیادی هم در جهت روایت یک داستان متفاوت به خرج
نداده و تنها کوشیده روایتی از یک دگردیسی انسانی را در دل صحنه‌های
موزیکال بگنجاند به همین دلیل شاید آن قدر که تمرکز برای ساخت موسیقی صورت
گرفته، تمرکزی برای بازیگردانی صورت نگرفته است، و همین امر موجب شده که
به جز میلی سیریوس سایر بازیگران ایفاگر تیپ‌هایی باشند که پیش از این
بارها از آنها دیده‌ایم. «هانا مونتانا: فیلم سینمایی» که توسط کمپانی
بوئنا ویستا پیکچرز در آمریکای شمالی توزیع شده تنها در هفته اول اکران
خود حدود سی و دو میلیون دلار فروش داشت و با فرستادن «سریع و خشمگین» به
رده دوم، خود در رتبه اول باکس آفیس جا خوش کرد!


<$BlogSkyMore4Post$>


نظرات منتقدان:
پیتر هارتلوب- والدین دوراندیش، در مورد فیلم‌هایی که فرزندان‌شان مشاهده می‌کنند، دقت نظر زیادی دارند و از همین رو مطالب مختلفی که در مورد یک فیلم نوشته شده است را به دقت مرور کرده و سپس فرزند خود را به تماشای یک فیلم خاص می‌برند. اما معمولا هنگامی که فیلمی جدید از محصولات کمپانی دیزنی اکران می‌شود، دیگر این کودکان هستند که برای والدین تکلیف تعیین می‌کنند، چرا که کودکان هر طور شده باید محصول جدید این کمپانی را ببینند و در این شرایط والدین نمی‌توانند کاری کنند مگر همراهی با کودکان! «هانا مونتانا: فیلم سینمایی» از نظر ساختاری فیلم بدی نیست؛ کاراکترها به درستی چیده شده‌اند، خط داستانی آن‌قدر جذابیت دارد که مخاطب را به سادگی دنبال خود بکشد و همچنین آواها و موسیقی فیلم نیز خیلی خوب به عنوان مکمل داستان به کار رفته‌اند. همین می‌شود که اغلب تماشاگران این فیلم، طی مدت زمان پخش فیلم حتی پلک هم نزده و به تنها چیزی که می‌اندیشند، داستان فیلم است. البته «هانا مونتانا: فیلم سینمایی» برای کسانی که با هدفی جز فیلم دیدن به سینما می‌روند، نمی‌تواند فیلم ایده‌آلی به شمار رود، منظورم آن دسته از آدمیان است که فقط برای گذران زمان بلیت خریده و وارد سالن سینما می‌شوند. این گروه با این که خیلی زودتر از حد تصور جذب داستان فیلم شده و تا پایان آن را دنبال می‌کنند، اما از آنجا که در سینما وقت کافی برای چرت زدن یا احیانا تفکر درباره زیر و بم زندگی‌شان نداشته‌اند، این فیلم را فیلمی خوب ندانسته و به بدگویی راجع به آن می‌پردازند!... در راس بازیگران فیلم میلی سیریوس قرار دارد؛ میلی را طی سال‌های اخیر در فیلم‌ها و سریال‌های بسیاری دیده‌ایم؛ در برخی از این آثار وی فرصت این را یافته که توانایی‌های بازیگری خود را به نمایش بگذارد؛ «ماهی بزرگ»، «امپراتوری مدرسه جدید» و «داک/پزشک» از جمله چنین آثاری هستند. به جز این میلی سیریوس در فیلم‌های کوتاه و بلند دیگری که غالبا با نگاه تجاری ساخته شده و تنها از توانایی‌های مُدلینگ سیریوس، استفاده کرده‌اند، نیز ظاهر شده است. تجربه نشان داده است که هم کودکان و هم والدین آنها با دسته اول فیلم‌های این بازیگر ارتباط بهتری برقرار کرده‌اند، مثلا فیلمی مانند «ماهی بزرگ» که هم داستان محبوب مخاطبان را روایت می‌کند و هم سیریوس در آن در قالب یک کاراکتر جذاب ایفای نقش کرده است. در «هانا مونتانا: فیلم سینمایی» هم اوضاع به همین ترتیب است. در اینجا سیریوس هم نقش آفرینی کرده و هم آوازه‌خوان بوده است، ضمن اینکه سعی کرده است با نشان دادن توانایی‌های خود در به تصویر کشیدن دگرگونی شخصیتی کاراکتر اول فیلم، استعدادهای وافر بازیگری خود را نیز به نمایش بگذارد. داستان «هانا مونتانا: فیلم سینمایی» جذاب است اما گویی سازندگان فیلم کوشیده‌اند در طول روایت ماجراهای مختلفی که برای شخصیت اول داستان رخ می‌دهد، هیچ چیز خارق‌العاده و یا غیرقابل پیش‌بینی وجود نداشته باشد. بد نیست پا را فراتر گذاشته و از این صحبت کنم که برخی قسمت‌های فیلم گرته‌برداری از آثاری نظیر «تنها در خانه» یا «خانه شیرین آلباما» هستند ضمن اینکه بسیاری از سکانس‌های کمیک هم شبیه صحنه‌های فیلم «برادی بانچ» هستند!

وسلی موریس- ((این یک موقعیت حسادت‌برانگیز به شمار نمی‌رود؛ هانا مونتانا چهره شناخته شده‌ای است اما مشکل اساسی انسانی با نام میلی استوارت که در لوای این چهره مشهور پنهان شده است، دروغ است، دروغ‌هایی که وی به خود می‌گوید و رفته رفته موجب افتادن فاصله میان خویشتن خویش و آنچه که مخاطبان از وی انتظار دارند، می‌شود.)) این خط داستانی ساده قرار بوده که به فیلمی حدودا 100 دقیقه‌ای تبدیل شود ولی عدم کشش لازم این خط داستانی موجب آن شده که کارگردان اثر برای جذاب‌تر کردن فیلم خود به شماری از عناصر دیگر نیز پناه ببرد؛ صحنه‌های رویایی برخاسته از ذهن کاراکتر میلی، نماهایی از کنسرت‌های زنده هانا مونتانا، چند موزیک ویدئو، استفاده از وجه ملودرام داستان و همچنین به کارگیری دو هنرمند با نام های تایلر سویفت و راسکال فلتز در نقش خودشان از جمله این عناصر هستند. در توانایی‌های پیتر چلسام تردیدی نداریم اما گویی این کارگردان چنان درگیر نمایش صحنه‌های سطحی کمیک و مونتاژ آنها با موسیقی بوده که یادش رفته همه آنچه مخاطب می‌خواهد فقط موسیقی و خنده نیست بلکه برخی مواقع چرخش داستانی تنها در حضور نمایش یک صحنه اندوهناک است، که رخ می‌دهد!

نکات حاشیه‌ای:
- طراحی گریم این فیلم از جمله نقاط مثبت آن است به خصوص گریم میلی سیریوس که خیلی خوب وی را از شمایل یک دختر سر به هوای پردردسر خارج کرده و یک پرنسیب عالی به وی بخشیده است. ضمن اینکه گریمی که بر روی چهره بیلی ری سیریوس انجام شده هم وجهه‌ای تازه به وی داده است؛ شمایل یک مرد مُسن و کمی ژرف اندیش! میشل بوهلر سرپرستی دپارتمان گریم این فیلم را برعهده داشته و گریم مستقیم میلی سیریوس برعهده برندا بلت بوده است.

- از آنجا که بخش اعظمی از بار فیلم بر پایه صحنه‌های موزیکال نهاده شده است، کارگردان فیلم در بازی گرفتن از بازیگران چندان با دست باز عمل نکرده یا بهتر است بگوییم هیچ اثری از طرز تلقی کارگردان در بازی‌ها به چشم نمی‌خورد، اما در نقطه مقابل انتخاب لوکیشن‌های فیلمبرداری به بهترین شکل توسط پیتر چلسام انجام شده است؛ به خصوص لوکیشن‌های زادگاه کاراکتر هانا مونتانا که واقعا زیبا و چشم نواز هستند.

مشخصات فیلم:
کارگردان: پیتر چلسام
فیلمنامه: دنیل برندسن
مدیر فیلمبرداری: دیوید هنینگز
تدوین: دیوید مورتیز
طراح صحنه: الیوت گیلیک
موسیقی: الن سیلوستری، جان دبنی
بازیگران: میلی سیریوس، بیلی ری سیریوس، امیلی آزمنت، جیسون ایرلس، پیتر گان، تایلر سویفت، ونسا ویلیامز، میشل تاتی موسو، لوکاس تیل
مدت: 102 دقیقه
ژانر: کمدی، خانوادگی، موزیکال، هنری
محصول 2009 آمریکا

داستان فیلم :
شهرت فراگیر هانا مونتانا (با بازی میلی سیریوس) زندگی این دختر را که نام اصلی‌اش میلی استوارت است، تحت تاثیر خود قرار داده است، میلی استوارت که به واسطه اجراهایش در تلویزیون، محبوبیت فراوانی یافته است، رفته رفته در حال دوری از ریشه‌های حقیقی خویش و از بین بردن هویت واقعی‌اش است اما در همین وضعیت میلی به درخواست پدرش رابی ری (با بازی بیلی ری سیریوس) به زادگاهش در کرولی کورنرز واقع در تنسی مسافرت می‌کند و حین این سفر دو هفته‌ای است که میلی استوارت به کمک پدر و همچنین مادربزرگ پر شر و شورش با تصویری واقعی از خودش، علایقش و توانایی‌هایش روبه رو می‌شود، ضمن اینکه عشق هم آرام آرام از راه می‌رسد!


منبع: سایتهای یاهوموویز و آی.ام.دی.بی

----------------------------------------------------
منبع : سینمای ما (jahan.cinemaema.com)


کلمات کلیدی :

.: معرفی کامل فیلم «سرچشمه مردان ایکس: وولورین» :.


معرفی کامل فیلم «سرچشمه مردان ایکس: وولورین»






اختصاصی سینمای ما – حامد مظفری:


درباره فیلم:

به
نظر می‌رسد هیچ چیز نمی‌تواند حتی سر سوزنی در وولورین نفوذ کند! او نه
تنها از نظر فیزیکی ظاهری عجیب پیدا کرده بلکه هیچ سلاحی بر وی کارگر نیست
و قادر است در کوتاه‌ترین زمان ممکن، هرگونه دردی را التیام بخشد! این
موضوع یکی از اصلی‌ترین ایراداتی است که به ماهیت وجودی چنین پدیده‌ای
وارد است. آخر چگونه امکان دارد که یک موجود زنده و حتی ماورایی از
کامیونی در حال حرکت که در وضعیت انفجار قرار گرفته به سوی یک هلی‌کوپتر
در حال پرواز یورش ببرد بدون اینکه پره‌های هلی‌کوپتر به وی آسیب
برسانند؟! در جایی دیگر شاهد این هستیم که انفجاری عظیم در نزدیکی این
ابرقهرمان رخ می‌دهد اما وی هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد. با این
وضعیت تنها حدسی که می‌توان زد آن است که نویسندگان سناریو شالوده کار
خویش را بر غیرقابل نفوذ بودن این موجود قرار داده‌اند و با این حساب ما
هم نباید نگران خطراتی باشیم که وولورین را تهدید می‌کنند. او صرفا ماهیتی
داستانی دارد و تنها برای توالی دنباله‌سازی است که به کار رفته است!
«سرچشمه مردان ایکس: وولورین» مجموعه‌ای از رویدادهای مختلف است که با در
نظر گرفتن فاکتور زمان، رخ می‌دهند. در این فیلم مقدار بسیار اندکی دیالوگ
وجود دارد که آن هم صرف تهدید، ارعاب، تجدید پیمان و در برخی موارد
ضجه‌های ناشی از سوگواری و در نهایت شرح ماوقع بعضی از اتفاقات می‌گردد.
در فیلم هیچ نکته‌ای که مربوط به طبیعت والای انسانی باشد به چشم
نمی‌خورد، هیچ تمرکز شخصیتی ماورای آنچه در ظاهر کاراکترها می‌بینیم، وجود
ندارد، درسی برای آموختن موجود نیست و حتی سرگرمی که قابل تجربه باشد هم
به چشم نمی‌خورد! ضرب و شتم و درگیری، صحنه‌های پر زد و خورد و جلوه‌های
ویژه بصری تنها عناصر به کار رفته در این فیلم هستند!!!


<$BlogSkyMore4Post$>


نظرات منتقدان:
راجر ایبرت- «سرچشمه
مردان ایکس: وولورین» در نهایت به سوال کلیدی مربوط به منشا لوگان که به
ایجاد پره‌هایی عریض و طولانی در بدنش تن در داده، پاسخ می‌دهد و با این
پاسخ مخاطبی را که طی سه قسمت قبلی این مجموعه سینمایی و با دیدن فیزیک
غیرمتعارف لوگان، پرسش‌های بیشماری برایش رخ داده بود و به این ترتیب در
تعلیقی فراوان فرو رفته بود را اندکی آرام می‌کند. لوگان اکنون 175 سال سن
دارد اما ظاهرا تغییرات فیزیکی او پس از اینکه به سن هیو جکمن می‌رسد،
پایان می‌پذیرد!!! و نه ما و نه حتی خودش، نمی‌فهمیم که این دگردیسی چگونه
رخ داده است؟! لوگان یک برادر ناتنی به نام ویکتور دارد. داستان فیلم
حوالی سال 1840 میلادی و در مناطقی در شمال غربی کانادا آغاز می‌شود، زمان
مربوط به آغاز ماجراهای فیلم کمی شوخ‌طبعانه انتخاب شده چرا که کانادا در
1867 شکل گرفته و مناطق شمالی آن هم در سال 1870!!! اما من و شمایی که به
تماشای این فیلم رفته‌ایم که پژوهشگر علم تاریخ نیستیم. بنابراین بهتر آن
است که ایراد تاریخی وارد نکنیم. به جز این سوال دیگری که به ذهن خطور
می‌کند آن است که با توجه به آمریکایی بودن لوگان و برادرش، این
کانادایی‌تبار بودن چگونه توجیه می‌شود؟ در پاسخ به این پرسش هم می‌توان
گفت، آنها اگرچه تباری کانادایی دارند، اما به عنوان نیروهای آمریکایی هم
در جنگ‌های داخلی شرکت داشته‌اند و هم در جنگ‌های جهانی اول و دوم و از
این لحاظ ایرادی بر آنها وارد نیست! در ویتنام لوگان توسط یک واحد سیاه و
اسرارآمیز که تحت نظر یک تشکیلات زیرزمینی به مدیریت استریکر فعالیت
می‌کند، جذب شده و استریکر از وی می‌خواهد بر روی طرح خلق یک موجود
جهش‌پذیر که قدرت‌های تمام موجودات جهش‌پذیر دیگر را داشته باشد، کار کند.
استریکر از لوگان می‌خواهد در راه انجام ماموریت از هر الگویی که به نظرش
می‌رسد استفاده کند، در این میان پسربچه‌ای که چشمانش مانند پرتو لیزر
می‌درخشند هم می‌تواند به عنوان نمونه به کار رود... شاید این ایده من کمی
غیرمنصفانه باشد ولی به هر حال اینطور فکر می‌کنم که هیو جکمن یک بدشانس
تمام عیار است. زیرا در شرایطی که همه به دنبال رستاخیر ابرقهرمان‌ها
بودند، وی کاراکتری با عنوان وولورین را می‌آفریند که از نظر گیرایی و یا
به عبارت بهتر جذبه تصویری برای من و بسیاری دیگر هیچ چیزی ندارد! وولورین
بذله‌گو نیست، باهوش نیست و قوه درک بالایی هم ندارد. این کاراکتر در صحبت
کردن هم هیچ خط مشی مشخصی ندارد و تنها سعی دارد لغاتی ابتدایی به مانند
عشق، نفرت و انتقام را با عصبانیت بسیار در دایره واژگانش بگنجاند!
«سرچشمه مردان ایکس: وولورین» از نظر فیلمبرداری، نحوه روایت داستانی و
همچنین استفاده درست از جلوه‌های ویژه، فیلم خوش‌ساختی به شمار می‌رود.
گاوین هود کارگردان فیلم تلاش کرده با حفظ اصالت مجموعه، داستان قسمت جدید
را روایت کند و همین عامل هم موجب شده که بسیاری از پسران جوان هوادار این
مجموعه، از تماشای این قسمت هم راضی باشند... من پس از تماشای فیلم‌‌هایی
نظیر «بتمن»، «اسپایدرمن»، «آیرون من» و «سوپرمن» به شدت تحت تاثیر قرار
می‌گرفتم اما «مردان ایکس» هیچ جایی در حافظه من نخواهد داشت و هیچ‌گاه
موقع پیاده رفتن در خیابان به این نمی‌اندیشم که اگر وولورین سر راهم سبز
شد، چه واکنشی نشان دهم؟!

مت پیس- ...اگر به
دنبال دیدن صحنه‌های دارای انفجارهای مهیب هستید، اگر دوست دارید حرکات
محیرالعقول بدلکاران موتورسوار را ببینید و اگر به داد و فریاد و صحنه‌های
پر زد و خورد علاقه زیادی دارید، حتما نسخه تازه «مردان ایکس» را ببینید.
اما اگر می‌خواهید فیلمی را ببینید که رقیبی برای «شوالیه تاریکی» یا
«آیرون من» باشد اصلا سراغ «سرچشمه مردان ایکس: وولورین» نروید که بدجوری
توی ذوق‌تان می‌خورد! اگر بیننده مجموعه «مردان ایکس» بوده باشید، حتما با
تماشای قسمت‌های قبلی، این سوال به ذهن‌تان خطور کرده است که چگونه شده،
موجودی مانند وولورین به وجود آمده است؟! قسمت جدید این مجموعه، داستان
تغییر ظاهری لوگان پس از ورود وی به برنامه ایجاد جهش ایکس را بازگو
می‌کند. فیلم می‌خواهد از این موضوع سخن بگوید که چرا وولورین پنجه‌هایی
درخشان و تیز دارد اما در نهایت آنچه که برای تماشاگر باقی می‌ماند،
مجموعه‌ای است از درگیری‌های سطحی، خونخواهی‌های بچگانه و پایانی کاملا
غیر قابل پیش‌بینی و شاید هم لوث!!!

نکات حاشیه‌ای:
-
گاوین هود که کارگردانی «سرچشمه مردان ایکس: وولورین» را برعهده داشته،
پیش از این، فیلم‌هایی خوب مانند «تسوتسی» و «تسلیم» را ساخته و علیرغم
موفقیت نسبی آن دو فیلم، سعی کرده هیچ یک از المان‌های تحسین‌برانگیز دو
فیلم قبلی خود را به قسمت جدید «مردان ایکس» وارد نکند و ارائه‌گر یک کار
جدید و امتحان نشده باشد.

- برای اجرای صحنه‌های فانتزی و همچنین
صحنه‌های اکشن موجود در فیلم «سرچشمه مردان ایکس: وولورین» از یک گروه
جلوه‌های ویژه 58 نفره و همچنین یک گروه بدل‌کاری 61 نفره استفاده شده
است. چاد استالسکی که در کنار دیوید لیچ طراحی صحنه‌های اکشن میدانی این
فیلم را برعهده داشته است، درباره کیفیت کارش چنین می‌گوید: "برای بالا
بردن حس طبیعی صحنه‌ها می‌بایست بسیاری از صحنه‌ها به صورت واقعی
فیلمبرداری شوند. ما هم با به خدمت گرفتن گروهی از زبده‌ترین بدل‌کاران،
توانستیم حجم بالایی از طرح‌هایی که در ذهن داشتیم را به اجرا درآوریم!"

مشخصات فیلم:
کارگردان: گاوین هود
فیلمنامه: دیوید بنیاف، دیوید آیر براساس طرحی از اسکیپ وودز، اسکات سیلور و جیمز واندربیت
مدیر فیلمبرداری: دونالد ام.مک آلپین، براد شیلد، لاری بلانفورد
تدوین: نیکلاس دی توث، مگان گیل
طراح صحنه: کارن مورفی، برایان ادموندز، مارک رابینز، هلن جارویس، مایکل دینر
موسیقی: ریچارد ویتفیلد، هری گِرِگسان ویلیامز
بازیگران:
هیو جکمن، لیو شرایبر، دنی هیوستون، لین کالینز، رایان رینولدز، تیم
پوکاک، تروی سیوان، تاهینا توزی، ویلیام آی.ام، تیلور کیچ، دومینیک موناگان
مدت: 107 دقیقه
محصول 2009 آمریکا
ژانر: اکشن، حادثه‌ای، علمی، تخیلی

داستان فیلم:
«سرچشمه
مردان ایکس: وولورین» داستان وولورین/لوگان (با بازی هیو جکمن) را با تکیه
بر گذشته سخت و رمانتیک او بیان می‌کند و به تشریح روابط وی با ویکتور
کرید (لیو شرایبر) و همچنین ورود وی به برنامه ساخت اسلحه بدیُمن ایکس
می‌پردازد. در شرح این دوره ضمن اینکه چندین افسانه دیگر از مردان ایکس
نیز بروز می‌یابند، با وولورینی روبه رو هستیم که با جهش‌هایی کاملا جدید
و بعضا آشنا مواجه می‌شود... وولورین که موجودی جهش‌یافته است به دنبال آن
است که انتقام مرگ دختر محبوبش کایلا سیلورفاکس (با بازی لین کالینز ) را
از ویکتور کرید که اخیرا به سابرتوث تغییر نام داده، بگیرد و در نهایت این
خونخواهی به ایجاد یک جهش در برنامه اسلحه ایکس منجر می‌گردد...



منبع: سایتهای یاهوموویز و آی.ام.دی.بی

----------------------------------------------------

منبع : سینمای ما (jahan.cinemaema.com)


کلمات کلیدی :
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
  • بایگانی

  • یادداشت‌های بایگانی نشده