فروشگاه ایرانی

 
 
 
 
 
دامول - خبر هایی از دنیایی بازیگران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خلاصه قسمت پنجاه و نهم ( 59 ) سریال افسانه جومونگ

دیدین که دم دروازه جلوی کاروان رو گرفتن و نزدیک بود سر سوسانو به باد بره

ولی هر طوری هست اونجا رو با خوش شانسی رد میکنن که توی ده،یکی از فرمانده ها به زور جلوشون رو



 میگیره و میگه تا تک تک این خمره ها رو نگاه نکنم نمیذارم برید



سایونگ که توی حقه بازی نظیر نداره ،میگه این یه کیسه رو بگیرو بذار ما کاسبیمون روبکنیم ،




اگه بچه خوبی باشی یه کیسه دیگه هم امشب بهت میدم


طرف تا پول می بینه خفه میشه و میذاره اینا رد شن



قلب سوسانو از سینه ش کنده میشه و میفته کف پاش ولی به خیر میگذره و


 وقتی از مهلکه دور میشن ،سوسانو رو از خمره میارن بیرون




سوسانو یه کیسه به پسرعمه اش میده و میگه اینا رو با شراب مخلوط کن،پسره


میگه اگه اینو بخورن می میرن ،اون وقت میفهمن بهشون حمله کردیم


سو میگه نترس اینو بخورن نمیمیرن،فقط مست و ملنگ میشن




اگه یادتون باشه توی قسمت قبل ،بو از طرف تسو کچل ماموریت گرفت که پشت سر


 جومونگ راه بیفته و کارهای اونو گزارش بده



ارتش دامول یه جایی وسط یه بیابون اردو میزنن و اینا هم از دور زاغشونو چوب میزنن


وسط اردوگاه هم از جومونگ بگیر تا سربازهای اشخور ،دور هم جمع شدن و اون وسط





 هم هیوپ با موگول کشتی میگیرن و هیوپ برنده میشه و کرکری میخونه که هر کی بتونه منو


شکست بده بهش پول میدم


همه هندونه میذارن زیر بغل جومونگ و میگن تو برو کشتی بگیر



جومونگ هم سر شمشیری که موپالمو براش ساخته شرط میبنده و اخرش هم ابرو ریزی میکنه و می بازه



بو که بین ارتش دامول نفوذ کرده و این صحنه ها رو می بینه ،به سربازش میگه من


 تا الان همچین فرمانده ای ندیده بودم



از اونجایی که ارتش دامول میخواد برای کمک به سوسانو بره


 همه به مشورت مشغول میشن که از کدوم راه برن بهتره،از سمت بویو که نمیتونن لشکر


 بکشن ،برای همین جومونگ پیشنهاد میده از سمت تپه ها برن



 

برای خواندن متن کامل وبقیه ماجرا  به ادامه مطلب مراجعه کنید ...



کلمات کلیدی : افسانه، جومونگ، خلاصه، سوسانو، هیوبو، دامول، سانسر، سانسور

خلاصه قسمت شصتم ( 60 ) سریال افسانه جومونگ

افراد جومانگ پسرعمه سوسانو رو می بینن و مخفیگاهشونو پیدا میکنن،پسر عمه دارویی رو که معلوم نیست اون موقع شب از کجا اورده به سویانگ میده،جومونگ با دیدن سوسانو هری دلش میریزه...



سونگ یانگ که نمیتونه بیشتر از این حقارت رو تحمل کنه تصمیم میگیره به گیه رو حمله کنه


بالاخره سوسانو به هوش میاد و از جومونگ بابت کمکش تشکر میکنه




چون اوضاعش خیلی وخیمه جومونگ پیشنهاد میکنه اون و سه تفنگدار حواس ارتش سانگ رو پرت کنن اینا هم یواشکی جیم بشن



یکی از سربازا سوسانو رو کول میکنه و به دستور جومانگ میرن گیه رو


جومونگ بهشون میگه تا من بهتون اوکی ندادم حمله نکنین


 



بالاخره یه جلسه میذارن و تو این جلسه ها هم جومونگ حرف خودشو به کرسی میشونه و میگه باید یه حمله اساسی به اینا بکنیم که ریششون کنده بشه ،اول ازهمه باید به حساب ارتش هان که دارن میان کمک اینا برسیم



سوسانو میرسه خونه و بیهوش و زار و نحیف میفته تو تخت و پزشک معالجه ش میکنه



 

برای خواندن متن کامل وبقیه ی ماجرابه ادامه ی مطلب مراجعه کنید ...



کلمات کلیدی : افسانه، جومونگ، خلاصه، سوسانو، هیوبو، دامول، سانسر، سانسور
<      1   2   3      
  • بایگانی

  • یادداشت‌های بایگانی نشده