"دشمن قوی"
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/5/22:: 7:46 صبح
عزیزش همیشه می گفت : باید قوی بود.آدم دشمنش هم باید قوی باشه که ارزش مبارزه رو داشته باشه."
او باور کرده بود که خیلی محکم شده.
باور کرده بود که ریشه هاش در زمین چنان تنیده که هیچ طوفانی تکانش نمی ده.
باور کرده بود انقدر سبز شده که وقت شکوفاییشه.
اما...
طوفان رسید.درست در زمانی که منتظرش نبود. درست در وقتی که هیچ قیمی کنارش بسته نشده بود. درست وقتی که نهال کوچک پایین پاش جوانه زده بود.
نمی دانست به کدام سو رود.
دید که هنوز چقدر ضعیفه.دید که هنوز چقدر می ترسه. دید که هنوز چقدر محتاجه.دید که چقدر شکننده بوده و نمی دانست.شاخه هایش در هوا در جستجوی گرفتن ساقه ایی محکم ، به کمک ، بال بال می زد..
طوفان گذشته ولی آسمان ابری است.
او دیگه هیچ چیز نیست.. سبز نیست ..گیاهی با ریشه های معلق در هوا..بدون باور ..بدون احساس..بدون ایمان..بدون امید..و تحقیر شده و شرمگین از رویت عریانی وجودش..
موجود ضعیف بدون غرور لایق هیچ مهر و عشقی نیست..لایق هیچ آب و آفتابی نیست..باید باد او را ببرد تا دست کم در جایش نهال محکم تری به روید..
اگر به روید..
کلمات کلیدی :