خلاصه قسمت هفتاد و هشتم (78) سریال افسانه جومونگ
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/5/22:: 7:45 صبح
یوری
هنوز داره به حرفاش ادامهمیدهو میگه باید هر طور شده به من بگی چرا ما رو
ترک کردی ؟؟ جومونگ هم همنوطر فقط داره گریه میکنه و خشکش زده که هیوپ بو
که در حال گریه کردن میگه تو فکر کردی عالیجناب شما رو ترک کردن اون فکر
میکرد شما دوتا مردد و تا همین امروز هم همیشه با درد از دست دادن شما
زندگی میکرده و بعد هم لنگه کف رو میاره و میگه جومونگ هر روز این لنگه
کفش رو دستش میگرفته و به حال خودش که انقدر بد شانس بوده که نتوسنته
یکدفعه هم بچش رو.ببینه گریه میکرده
کلمات کلیدی :
هنوز داره به حرفاش ادامهمیدهو میگه باید هر طور شده به من بگی چرا ما رو
ترک کردی ؟؟ جومونگ هم همنوطر فقط داره گریه میکنه و خشکش زده که هیوپ بو
که در حال گریه کردن میگه تو فکر کردی عالیجناب شما رو ترک کردن اون فکر
میکرد شما دوتا مردد و تا همین امروز هم همیشه با درد از دست دادن شما
زندگی میکرده و بعد هم لنگه کف رو میاره و میگه جومونگ هر روز این لنگه
کفش رو دستش میگرفته و به حال خودش که انقدر بد شانس بوده که نتوسنته
یکدفعه هم بچش رو.ببینه گریه میکرده
و یوری هم با شنیدن این حرفا گریش میگیره و در کل سکانس خیلی خیلی احساسی میشه
کلمات کلیدی :