یه کلمه حرف حساب
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/5/22:: 7:35 صبح
بعضی از بازیگران به واسطه چهره جذابشان وارد سینما می شوند. این بازیگران به دو دسته تقسیم می شوند : دسته اول ، بازیگرانی هستند که به جذابیت چهره اکتفا نمی کنند و با ارتقای توان بازیگریشان سعی می کنند قله های بازیگری را فتح کنند. اینها با اعتلا بخشیدن به هنرشان به بازیگری معنا می بخشند و لذا در هر سن و هر شکل و قیافه ای محبوب قلب های مردم باقی خواهند ماند. آنها رمز جاودانگی را دریافته اند.
دسته دوم را بازیگرانی تشکیل می دهند که به چهره جذابشان اکتفا می کنند و سعی می کنند ضعف های زیادشان را در پس نقابی زیبا پنهان سازند. این بازیگرها مجبورند همه چیز را برای حفظ ظاهرشان به کار گیرند ولی از آنجا که گذر عمر بر ظاهر بازیگر اثر می گذارد، این دسته از بازیگران تاریخ مصرف محدودی دارند و به سرعت محو شده و از خاطر ها می روند. این بازیگران خودشیفته بوده و به جای نقش با خود معاشقه می کنند. آنها سعی می کنند به جای نقش ، خودشان را به نمایش بگذارند. در نتیجه بازی هایشان سطحی می شود و ناماندگار.
اما براستی الناز شاکردوست به کدام دسته تعلق دارد؟
بهتر است بحثمان را بیشتر باز کنیم : بعضی از بازیگران یا بازیگر تیپ هستند و یا بازیگر شخصیت. بعضی هم پادرهوا مانده اند، یعنی نه بازیگر تیپ هستند و نه بازیگر شخصیت. نقش های ترگل (گل یخ) و سیما (عروس فراری) نه شخصیت هستند و نه تیپ.
آیا این ناشی از ضعف الناز شاکردوست در زمینه بازیگری است؟
البته که نه. سناریست های این دو فیلم در دزدی از آثار « سلطان قلب ها » و « همسفر » بسیار ضعیف و مبتدیانه عمل کرده اند. همه می دانند که این بازسازی ها آنقدر تاسف برانگیز است که حتی توهین به آثار اصلی محسوب می شود. لذا نباید انتظار وجود شخصیت یا تیپ را در این سناریوها داشت.
ولی تا حدودی الناز شاکردوست را مقصر می دانم. او جوان تر و بی تجربه تر از آن است که بتواند چنین نقش هائی را از باتلاق بیرون بکشد، بنابراین بهتر بود با نپذیرفتن بازی در این نقش ها ـ یا حداقل جواب رد به مورد دوم ـ توانائی های بازیگری خود را اینقدر زیر سئوال نمی برد. نتیجه سهل انگاری در پذیرفتن پیشنهادها نتیجه ای بهتر از این ندارد.
اما الناز شاکردوست در ایفای نقش ژاله تا حدودی در تیپ سازی موفق بود. بازیگر ضعیف گل یخ با بازیگر نسبتا خوب مجردها تفاوت بسیار فاحشی داشت. در واقع الناز شاکردوست با خوب از آب درآوردن نقش ژاله توانست از فرم باربی خارج شود و خود را به عنوان بازیگر مطرح سازد. افسوس که خیلی زود رشته هایش را پنبه کرد و در فیلم بعدی به باربی پردردسر! تنزل مقام یافت . . .
البته نقش سیما بسیار ضعیف تر از آن است که بتوان آن را تیپ نامید ، چه رسد به شخصیت! سیما دختری است عاشق که نامزدش به او نارو می زند. او به قصد انتقام از نامزد فریب کارش راهی شمال می شود و در طول مسیرش برای دستیابی به هدف، با جوان دیگری آشنا شده و عاشق او می شود. عشقولانه سیما و امیر آنقدر آتشین است! که سیما بی خیال نامزد دغلبازش می شود و انگار نه انگار که هدفی داشته.
بی هدفی سیما از همان اول فیلم نیز مشهود است. او فقط از هدف می گوید ولی انگیزه ای برای دستیابی به هدف در او نمی بینیم. اکثر صحنه ها فاقد زیرمتن بودند. الناز شاکردوست برای اینکه به خاطر بازی در این فیلم بی محتوا کمتر لطمه ببیند می توانست برای صحنه هائی که در آنها بازی دارد زیرمتن ایجاد کند. ولی انگار تولید سرسری فیلم چنین امکانی به او نداده است.
حالا نوبت به استیلیزاسیون می رسد. بهتر است خانم شاکردوست خود به این سئوال ها پاسخ دهد :
آیا چنین چیزی در بازی های او مشهود است؟ او تا چه حد قادر به حشو زوائد از حرکات و رفتارهایش هنگام نقش آفرینی است؟ آیا تا به حال و در طی 7 فیلمی که بازی کرده توانسته به جوهر یکی از نقش ها دست یابد؟!
نقش آفرینی وی :
متاسفانه او در نقش نو عروس کلیشه شده است (گل یخ، عروس فراری، قتل آنلاین و قاعده بازی) . تماشاگر عام هم تنها نظرش درباره او این است که چهره زیبائی دارد! این نشان می دهد که او می خواهد در دسته دوم بازیگران خوش چهره جای گیرد. بنابراین ، با طی این مسیر بدفرجام مثل شهاب سنگی از آسمان سینمای ایران محو خواهد شد. اما او می تواند ستاره درخشانی در این آسمان باشد و متاسفانه چنین چیزی را نمی خواهد.
« از بیرون به درون » یا « از درون به بیرون» ؟
در هر دو شیوه، بازیگر سعی می کند ابتدا با روح و ساختار ذهنی نقش آشنا شود.
در بازیگری « از بیرون به درون» ، بازیگر سعی می کند با خلق ویژگی های خاص فیزیکی، حرکات خاص و نحوه و لحن بیان برای نقش لباسی بدوزد و سعی کند هنگام ایفای آن هرگز آن را در نیاورد.
ـ متاسفانه خانم شاکردوست در طراحی این لباس بد عمل کرده اند. لباس نقش به تن او زار می زند! او در برخی لحظات حتی بازی هم نمی کند، بلکه صرفا « ادا » در می آورد و کارش به چند ژست بی پشتوانه ختم می شود.
در بازیگری « از درون به بیرون » بازیگر سعی می کند به هسته اصلی شخصیت دست یابد. او برای این کار از اگر جادوئی استفاده می کند. ولی این کار لازمه دانستن تکنیک های خاصی است. دانستن این تکنیک ها نیز کافی نمی باشد و بازیگر باید این تکنیک ها را در خود حل کرده و به ضمیر ناخودآگاهش منتقل سازد.
ـ در ایفای نقشی که از الناز شاکردوست شاهد هستیم، چنین چیزی را مشاهده نمی کنیم. او درک و تسلط کاملی بر تکنیک های نوین بازیگری ندارد و دست و پا شکسته به ارائه آنها مقابل دوربین مشغول می شود. آنقدر بد این کار را انجام می دهد که تماشاگر عامی بازی او را رها کرده و از زیبائی چهره اش تعریف و تمجید می کند.
مسلما او از آموزش های کافی و مفید برخوردار نبوده است. بازی های علاوه بر اینکه به عمق نمی رود، در سطح نیز دچاز اشکال های عدیده ای است. لذا او قادر نیست نقش را مقابل دوربین زندگی کند. البته او سعی می کند با جذابیت ظاهری اش این نقص را بپوشاند ولی کار بیهوده ای است. همانطور که قبلا هم گفتم بازیگر به واسطه انسان بودنش از گذر روزگار نمی تواند بگریزد. در نتیجه سپر او درمقابل این گرز مهیب در هم شکسته شده و به خارج از دنیای بازیگری پرتاب خواهد شد. رمز ماندگاری در سینما توانائی های درونی است ، نه جذابیت های ظاهری.
بعضی از بازیگران باید این نکته را آویزه گوششان کنند : مال به شبی رود و جمال به تبی.
کلمات کلیدی :