نمیتوانم نقش را به تو بدهم، چون چشمها و نگاهات تیز است...
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/5/22:: 6:49 صبح
گفتگو با رضا کیانیان که همراه بهمن فرمانآرا شنبه با فیلم «خاک آشنا»
گلاویژ نادری: «رضا کیانیان» حالا یکی از بازیگران ثابت فیلمهای «بهمن فرمانآرا» شده است. این دو پیش از اینکه همکار باشند، دوستان صمیمیای هستند و آنطور که کیانیان میگوید، این دوستی و رفاقت یکی از دلایل ادامه همکاری آنان تا به امروز است. به گفته کیانیان، با اینکه فرمانآرا در بعضی از فیلمهایش در ابتدا کیانیان را برای نقشاصلیدر نظر نداشته اما در نهایت بازیگری را برای ایفای آن نقش پیدا نمیکند و ناچار میشود، فیلمنامه را برای بازی او تغییر دهد. «خاک آشنا» چهارمین همکاری فرمانآرا و کیانیان است. نسخهای که حالا روی پرده است، با نسخه اصلی تفاوت بسیاری دارد و چهار سکانس از آن حذف شده است. کیانیان از اینکه این فیلم با این شرایط اکران شده، حال خوشی ندارد اما میگوید، هیچوقت به سرنوشت فیلمهایش وابسته نبوده و در روزگاری که وزارت ارشاد میتواند هر لحظه فیلمی را اینچنین قلع و قمع کند، نباید به اکران فیلمها دل خوش کرد. چقدر دوستی نزدیک شما با آقای فرمانآرا در پذیرفتن نقشهایی که ایشان به شما پیشنهاد میکند، موثر است؟ میخواهم بدانم به خاطر حضور آقای فرمانآرا به عنوان کارگردان، این نقشها را می پذیرید یا فیلمنامه هم برای شما اهمیت دارد؟ فرمانآرا دوست من است. نه دوست دوران کودکی، دوست دوران بلوغ هنری من، یعنی زمانی که معلوم شد من در سینما چهکارهام. این دوستی با یک دنیا، زبان و مفاهیم مشترک اتفاق میافتد و فقط اگر این مشترکات وجود داشته باشد، این نوع دوستی شکل میگیرد. گاهی اوقات این مفاهیم خصوصی هم میشود. آقای فرمانآرا زمانی در مطلبی نوشته بودند که حتی همسر من با همسر او دوست صمیمی هستند. من دنیای فرمانآرا را میشناسم، میفهمم، دوست دارم و به آن نزدیکم. وقتی شروع به نوشتن سناریویی کرده و آن را برای من تعریف میکند، میبینم حرفهای او همان چیزی است که من هم به آن اعتقاد دارم و دوست دارم این حرفها زده شود. مثلا من نگاه فرمانآرا در فیلمهای سهگانه او راجع به مرگ را دوست دارم و من هم همانطور به مرگ نگاه میکنم. به همین دلیل راحت او را میفهمم از طرف دیگر در این سن و سال با کسی رودربایستی ندارم و اگر از کاری خوشم نیاید آن را انجام نمیدهم، چون حوصله این تعارفات را هم ندارم و راههای زیادی را بلدم که اگر کاری را قبول نکنم، طرف هم از من دلخور نشود، اما نکته دیگری که در سه فیلم قبلی فرمانآرا و این فیلم وجود دارد، این است که من به عنوان بازیگر جایگاه جولان دادن دارم. این نوع فیلمها برای بازیگری مثل من که دوست دارد، نقش متفاوت بازی کند، شانس به حساب میآید. علاوه بر این من دوست دارم، شخصیت بازی کنم در سینمای ایران به ندرت میتوان نقشهایی را پیدا کرد که شخصیت باشد اما نقشهایی که آقای فرمانآرا به من پیشنهاد میکند، همه شخصیت هستند. فکر میکنم، آقای فرمانآرا هم با توجه به شخصیت شما و شناختی که از شما دارند، این نقشها را مینویسند و همیشه اینطور به نظر میآید که این شخصیتها برای شما نوشته شده است. آقای فرمانآرا همیشه از قبل میداند چه کسانی نقشهایش را بازی میکنند و برای همانها مینویسد. زمانی که ما داشتیم، «یک بوس کوچولو» را کار میکردیم، آقای فرمانآرا تم اصلی داستان «خاک آشنا» را برای من تعریف کرد و گفت که این نقش را برای بابک حمیدیان مینویسم. در «خانهای روی آب» نقش آن زن را برای رویا نونهالی نوشته بود. آن زمان نونهالی در بیرجند بود و بهش تلفن زد و گفت بیا یک پلان میخواهیم ازت بگیریم. یک نگاه میخواهم که تو فقط میتوانی آن را انجام دهی. رویا نونهالی آمد و همان پلانها را بازی کرد و رفت. میخواهم بگویم، نقش را برای بازیگر مشخصی که در ذهنش است و با توجه به تواناییهای او مینویسد. ممکن است، به دلیل دوستی، رفاقت و اشتراکاتی که گفتید بین شما وجود دارد، آقای فرمانآرا نقشی را که بازیگر دیگری به طور مثال آتیلا پسیانی بتواند بهتر بازی کند به شما بدهد؟ نه او این کار را نمیکند. برای اینکه موقعیت و سن آقای فرمانآرا در شرایطی هست که نخواهد با کسی رودربایستی کند. یک بار از او پرسیدند، چرا همه نقشهای اصلی را به رضا میدهی، گفت برای اینکه او بازیگر است، من بازی او را دوست دارم، میپسندم و به هر شکلی هم که میخواهم در میآید. پس اینطور که میگویید، به اعتقاد آقای فرمانآرا برای نقش هایی که به شما میدهند، بازیگر بهتری نیست؟ چرا اینطور نتیجه میگیری؟ وقتی آقای فرمانآرا میخواست «خانهای روی آب» را کار کند، قصه اش را برای من تعریف کرد و گفت میخواستم این نقش را بدهم به فلانی بازی کند که دیدم به یک دلیل نمیتوانم. چند نفر دیگر را هم نام برد که من جزو آنها نبودم. فکر کردم و بعد گفتم این نقش را بده به من. گفت، نمیتوانم چون چشمها و نگاهت تیز است. نگاه این شخصیت خنثی است و دیگر جهان اطرافش را نمیبیند. گفتم به من نقش را بده چون من بازیگرم و شاید بتوانم آن را بازی کنم. یک ماه بعد از این صحبتبه اینکه گفتید فیلمنامه را برای بازیگران مشخص مینویس در فیلم علی ژکان در شهرستان بودم که یک روز به همسرم زنگ زد و گفت به رضا خبر بده، میخواهم این نقش را او بازی کند. وقتی پیش فرمانآرا رفتم، گفت باید 20 کیلو چاق شوی. میخواهم بگویم آنقدر من و آقای فرمانآرا با هم کار میکنیم تا نقش در بیاید و به آن چیزی که میخواهیم برسیم و بعد من جلوی دوربین میروم. آقای فرمانآرا از جمله فیلمسازانی است که اول فیلمش را در ذهنش میبیند. به همین دلیل دوران فیلمبرداری او کوتاه است. چون میداند چه چیزی میخواهد. سر صحنه نمیآید تا کشف و شهود کند، کشف و شهودش را قبلا کرده است. مثلا در «یک بوس کوچولو» از اول نمیخواست نقش سعدی را به من بدهد. وقتی فیلمنامه را کامل کرد گفت، کدام از این نقشها را میخواهی بازی کنی؟ من فکر کردم هم سن و سال سعدی که نیستم از قبل هم میدانستم شبلی را آقای مشایخی بازی میکند. گفتم نقشی را که بعد آقای هاشمپور بازی کرد، بده به من. گفت نه آن را میدانم، به چه کسی باید بدهم، قاعدتا نقش دختره را هم نمیتوانستم بازی کنم. فرمانآرا گفت نقش سعدی را میدهم به تو. گفتم آقای فرمانآرا این همه پیرمرد در سینما هست، این کار خطرناکه، خب این نقش را به یکی از آنها بده. فرمانآرا گفت به همه آنها فکر کردم اما میخواهم این نقش را تو بازی کنی. گفتم من که از خدا میخواهم، نقشهای عجیب و غریب بازی کنم اما فکر نمیکنی فیلمت خراب شود؟ گفت نه من تصمیمم راگرفتهام. پس با توجه به اینکه گفتید فیلمنامه را برای بازیگران مشخص مینویسند باید آن را برای شما تغییر داده باشند؟ بله، وقتی چنین اتفاقی میافتد، فیلمبرداری را به تعویق میاندازد. یعنی یکی دوماه کار میکند. نقش را شبیه آن بازیگر درمیآورد و بعد کار شروع میشود. درباره تمامی بازیگرانی که تغییر میکنند، این کار را انجام میدهند؟ بله، هر بازیگری که تغییر میکند، این کار را انجام میدهد و بر مبنای آن بازیگر در فیلمنامه دست میبرد. برگردیم به «خاک آشنا»، فیلمنامه اولیه که در اختیار شما قرار گرفت به همین شکل بود؟ داستان فیلمنامه در ابتدا چیز دیگری بود. فیلمنامه درباره مردی بود که از تهران به کردستان میرود و در آنجا کشاورزی میکند. برادرزادهاش که ناآرام و نامتعادل است، پیش او میرود. این مرد دوست روانشناسی دارد که از او میخواهد به این پسر کمک کند. قرار بود، نقش آن روانشناس را من بازی کنم. فرمانآرا این طرح را زمان ساخت «یک بوس کوچولو» به من پیشنهاد داد. زمان گذشت، فیلمنامه را کامل کرد و به این شکل فعلی درآورد. من فکر کردم، بعد از حذف آن روانشناس نقش دیگری برای من نیست و نمیدانستم چه نقشی را بازی کنم چون از محتوای فیلمنامه هم خبر نداشتم اما بعد فرمانآرا به من گفت نقش مام نامدار را بازی کن. آقای فرمان آرا فیلمنامه کامل را به بازیگران میدهد؟ میخواهم ببینم بازیگران چطور در جریان قرار میگیرند که چه نقشی را باید بازی کنند؟ آقای فرمانآرا هر بازیگری را که دعوت به کار میکند در همان ابتدا سیر تا پیاز فیلمنامه را برای او تعریف میکند. خیلی جذاب هم میگوید. برای همه بازیگران این کار را میکند، حتی برای بازیگران نقشهای کوچک هم این کار را انجام میدهد. بعد که بازیگر بازی در نقشش را قبول میکند، فیلمنامه را به او میدهد تا بخواند. پس در نهایت همه بازیگران فیلمنامه کامل را میخوانند. بله. اما در «خانهای روی آب» فقط به من و هدیه تهرانی فیلمنامه کامل را داد. به دیگران سکانسهای خودشان را داد. وقتی علتش را پرسیدم گفت: چون این سکانسها ربطی به بقیه فیلم ندارد. اما چون من و خانم تهرانی درهمه فیلم بودیم، فیلمنامه را کامل خواندیم. در طول کار یا همان زمان که فیلمنامه را میخوانید، پیشنهاداتی هم میدهید؟ بله، خیلی وقتها پیشنهاداتی میدهم که گاهی قبول میکند و گاهی هم نه. در «خاک آشنا» چه پیشنهاداتی به آقای فرمانآرا دادید؟ در این فیلم بیشتر درباره شخصیتهای دیگر نظراتی داشتم که عنوان کردم. مثلا وقتی فیلمنامه را خواندم، گفتم آقای فرمانآرا فکر میکنم این ده یک دیوانه کم دارد. اما اصلا فکر نمیکردم، دیوانه این شکلی باشد. بعد که آقای فرمانآرا آن را خلق کرد، عاقلترین شخصیت فیلم شد و تنها کسی است که استعاره پسزمینه فیلم یعنی اصحابکهف را میفهمد. شاید بتوان گفت او بخش دیگری از شخصیت مام نامدار است. دیوانه مدنظر شما به چه شکل بود و چه خصوصیاتی داشت؟ برای من چیزی مشخص نبود. اما بهطور حسی فکر میکردم باید یک دیوانه در این ده باشد. وقتی آقای فرمانآرا آن را به این شکل درآورد، فکر کردم چه شخصیت جالبی شد و حالا اگر او نباشد، چیزی در آن ده کم است. درباره انتخاب بازیگران و بازیگردانی هم پیشنهاداتی میدهید؟ گاهی درباره انتخاب بازیگران با من مشورت میکند اما آقای فرمانآرا بازیگردانی را دوست ندارد چون معتقد است بازیگردانی شغل اضافهای در سینماست. این سوال را برای این میپرسم که تعدادی از بازیگران در فیلمهای آقای فرمانآرا مشترک هستند. آقای فرمانآرا خصلت خوبی دارد و آن این است که دوست دارد، گروه داشته باشد. به نظر من این خصیصه خوبی برای یک کارگردان است. به دلیل اینکه صرفهجویی در وقت و اعصاب میشود. به جای اینکه 10 بار بخواهد به یک بازیگر توضیح بدهد، دوبار موضوع را برای او تشریح میکند. آقای فرمانآرا دوست دارد وقتی به بازیگر یا دیگرعوامل میگوید «ف» او تا فرحزاد برود. برای همین هم با آقای کلاری کار میکند چون ایشان منظور آقای فرمانآرا را خوب میفهمد. در این شرایط آدم احساس امنیت میکند چون در فیلمی بازی میکند که از قبل همه چیز معلوم است. برخوردی قرار نیست، صورت بگیرد. حاشیه ندارد و خیال آدم راحت است. در فیلم اولش «بوی کافور، عطریاس» اکثر بازیگران مثل مرحوم کسبیان، بهجت محمدی و... از دوستان قدیمی آقای فرمانآرا بودند. در فیلمهای بعدیاش هم بازیگران از افرادی هستند که از قبل آنها را انتخاب کرده است. در تمام فیلمهای آقای فرمانآرا، ردپای آدمهای ثابت را میتوانی ببینی. دوست دارد محیطی را که میسازد، آرام و بدون تنش باشد و توضیح اضافه هم ندهد. مام نامدار از جهاتی مانند دوستداشتن طبیعت، نقاشی کشیدن و... به شخصیت شما نزدیک است. برای خلق این شخصیت چقدر از خودتان وام گرفتید؟ من همیشه تجربیات زندگیام را از دیدن آدمها بهدست میآورم اما وقتی میخواهم فیلمی بازی کنم به تجربیات خودم برمیگردانمش، در نتیجه تمام نقشها یک بخشی از شخصیت خودم است. حتی آدم بد فیلمها هم خودم هستم. همانطور که آدم لمپن هم بخشی از من و آدم روشنفکر هم بخشی دیگری از شخصیتم است. مثلا شخصیت مام نامدار میتواند ظاهرا به من نزدیک باشد. محمدرضا سعدی هم ظاهرا میتواند از من دور باشد اما در باطن از من دور نیست. من اگر درگیر تفرعن شخصیت خودم میشدم، مثل سعدی بودم در غیر این صورت شکل مام نامدار میشدم. میخواهم بگویم این دو را تجربه کردهام. در حقیقت همه ما این شخصیتها را تجربه میکنیم. من فکر میکنم هر هنرمندی اگر از خودش الگو بگیرد، تولید و خلاقیتی که انجام میدهد، یگانه میشود و امضا خواهد داشت. اگر از دیگران الگوبرداری کند، مثل آنها میشود و یگانگیاش از بین میرود. مثلا فیلمهای آقای فرمانآرا همانطور که به شدت شخصی است، بسیار عمومی هم هست و همه آن را میفهمند. چون یک مساله مشخصی را به عمق مفاهیم اصلی زندگی میرساند و بعد آن موضوع همهگیر میشود. تا به حال شده کارگردانی آن شخصیتی را که شما میسازید، نپذیرد؟ بالاخره، آن چیزی را که او از من میخواهد درمیآورم. اما همانطور که گفتید، آن شخصیت با مختصاتی که شما خواستهاید، خلق شده است؟ بله، اما در پایان همان چیزی میشود که مدنظر اوست. فکر میکنم همه همینطور هستند. خود تو هم همینطور هستی. حتما گاهی شده بخواهی سر یک نفر را از تنش جدا کنی. در این حالت جنبه دیگری از شخصیتت بروز میکند که دیگران از تو توقع ندارند و باورشان نمیشود. این دقیقا همان نقطهای است که من به عنوان بازیگر آن را لازم دارم و نگهش میدارم. مثلا همه آدمها دزدی نمیکنند اما گاهی اوقات وسوسه میشوند. در این حالت من ذهنم را رها میکنم تا ببینم تا کجا پیش میرود و همه آن چیزهایی که به ذهنم خطور کرده را در جایی از ذهن نگه میدارم تا زمانی بتوانم از آن استفاده کنم. به عنوان بازیگر ذهنم صد راه میرود و من هم به آن اجازه میدهم تا به موقع بتوانم از آن استفاده کنم اما همه اینها برای من است. به همین دلیل همه نقشهایم امضا دارد. نسخه سانسور شده خاک آشنا را دیدهاید؟ چه نظری درباره آن دارید؟ این نسخه را ندیدم و نمیبینم مگر اینکه مجبور شوم. دلم راضی نمیشود این نسخه را ببینم. بخش اصلی فیلم حذف شده و به قول آقای فرمانآرا فیلم مثل عکسی شده که چشمهایش را درآوردهاند. فیلم را دوست دارم اما هنوز نتوانستم خودم را راضی کنم که این نسخه را ببینم. فکر میکنید، عدم اکران و سانسور فیلمهایی که شما بازی کردهاید به کارتان لطمه میزند؟ در شرایطی که وزارت ارشاد در هر لحظه میتواند فیلمی را قلع و قمع کند خودم را عادت دادهام که به سرنوشت هیچیک از فیلمهایم وابسته نباشم.این روحیه باعث میشود در چنین شرایطی فشار زیادی به من نیاید. همیشه فکر میکنم وقتی فیلمی ساخته میشود، یعنی بعد از فیلمبرداری دیگر به من ربطی ندارد. چون آن موجود زندهای است که راهش را میرود و من هم وابسته به آن نیستم. تمام وابستگیهایم مربوط به زمانی است که در آن بازی میکنم. وقتی فیلمبرداری تمام شد، کار من هم تمام میشود. اما حتما دوست دارید که فیلم اکران شود و کارتان را دیگران ببینند. بله دوست دارم دیده شود. چون فیلم مثل بچه انسان میماند. تو کمک کردی که آن بهوجود بیاید. دوست داری دیده شود، تحسین شود و همه از آن خوششان بیاید اما زیاد وابسته آن نمیشوم بعضی از کارگردانها و بازیگران خیلی به فیلمی که میسازند یا بازی میکنند، وابسته میشوند. اما من همیشه در فکر فیلم جدید هستم. آقای فرمانآرا هم همینطور است و حالا به دنبال فیلم بعدیاش است، اما به هر حال آدم ناراحت میشود که فیلمی که از ارشاد مجوز گرفته و این وزارتخانه اجازه ساخت آن را داده است به این سرنوشت دچار شود. من نمیفهمم چطور چنین اتفاقی میافتد. هرچقدر توضیح بدهند هم نمیتوانم بفهمم. اصلا دوست ندارم، بفهمم. وقتی به فیلمی اجازه میدهند که ساخته شود باید بگذارند همانطور هم اکران شود از این نوع اکران با سانسور فیلمها چیزی سر در نمیآورم. |
منبع : اعتماد ملی |
کلمات کلیدی :