خلاصه قسمت چهل و هشتم (48) سریال افسانه جومونگ
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/3/15:: 4:11 صبح
موپالمو نفس نفس زنون از راه میرسه و بهش میگه وایسا که حاج خانوم گفته یه کلکی تو کاره،جومانگ هم بالاجبار صبر میکنه تا یومیول بیادش،این درست زمانیه که نارو داره به ظاهر مهاجرها رو منتقل میکنه به هان،
دائه سو که به تازگی مغزش رو اجاره داده با کل کل و دعوا از کاهن قصر میخواد کاری کنه تا بفهمه جومانگ کجاست،زنه میگه این کار من نیست،دائه سو میگه من نون مفت به کسی نمیدم،دارم نونتو میدم باید هر کاری میگم بکنی
خلاصه ،شاه هم که نمیتونه بشینه و ببینه جومانگ گیر میفته میخواد از قصر بره بیرون که نگهبانهای قصر جلوشو میگیرن و میگن دائه سو مارو میکشه،برگرد تو ،شر نشو!
یوهوا که این جریانات رو میبینه به دائه سواعتراض میکنه که همون موقع ملکه هم میاد میگه خیلی حرف نزن که تو خودت هم قاچاقی زنده هستی و شاه که مرحوم بشه انشالله شما رو هم روش دفن میکنیم
بالاخره مادمازل میرسه و به جومانگ میگه باباتو همینطوری و با همین کلک گرفتن تو د یگه گول نخور،جومانگ از جریان بی خبره تصمیم میگیره اول ماری و اون دوتا رو بفرسته تحقیق بعد به حرف یومیول گوش کنه
ماری و هیوپ و اویی میرن تو جنگل و دشت نگهبانی که میبنن به به،مهاجرا دارن میان و ارتش اهنی هم دنبال سرشونن
به جومانگ خبر میدن و جومانگ هم واسه حمله به اونا نقشه میکشه
اول از همه از شر اهنی ها خلاص میشن و بعد هم هوا که تاریک میشه کلک ارتش نارو رو میکنن،نارو گیج و تک و تنها مونده که جومانگ یه چند تا ناز شصت بهش نشون میده و میگه نمی کشمت تا بری به دائه سو بگی اگه بخواد ما رو نابود کنه پوستشو میکنیم
نارو با فلاکت برمیگرده و میگه شاهزاده روم سیاه،این جومانگ از قبل دست ما رو خونده بود
بقیه ی ماجرادرادامه ی مطلب ...
کلمات کلیدی : جومونگ، خلاصه، افاسنه، سوسانو، هیوبو، دامول، سانوسر، سانسر