شبح آزادی
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/2/25:: 5:45 صبح
(یادداشت آلیسا سیمون -ورایتی- بر فیلم «دنیای آزادی است...» ترجمه پیمان جوادی)
موضوع همیشه جنجال برانگیز استثمار کارگرهای مهاجر خارجی و سوء استفاده از آنها، پسزمینه داستان فیلم «دنیای آزادی ست...» را تشکیل میدهد. فیلم حاصل تازهترین همکاری کِن لوچ کارگردان و پل لاوُرتی فیلمنامهنویس (بعد از «باد در مرغزار میوزد») است. فیلم ماجراهایش را با طمانینه از دیدگاه یکی از استثمارکنندههای بالقوه تعریف میکند نه از نظر یکی از قربانیها. فیلم از روابطی پرده برداشته که بیشتر مردم ترجیح میدهند آن را نادیده بگیرند و بیاعتنا از کنارش میگذرند. درام انسانی، اصل و اساس داستان را تشکیل میدهد و حرفها و پیام فیلم که سبکی رئال دارد، طبیعیتر از همکاریهای قبلی لوچ و لاوُرتی از آب درآمده است. اَنجی (کاریستون ویرینگ)، زن فعال و پرجنب و جوش لندنی، در انگلستان دوره مارگریت تاچر بزرگ شده. او به تازگی از یک آژانس کاریابی که تخصصاش یافتن کار برای کارگرهای –قانونی و غیرقانونی- شرق اروپاست اخراج شده. اَنجی در یک تصمیم جسورانه تلاش میکند که موسسه کاریابی خودش را راه بیندازد. او به طور محرمانه به کارخانهها، شرکتها، رستورانها، کافهها و نوشگاههای محلی سر میزند تا مشتری و کارگر جور کند و در همان حال همخانه محتاطترش رُز (جولی آلیس)، وبسایتی طراحی میکند و برنامهشان را به صورتی جذاب و مشتریپسند در آن قرار میدهد.
دِرِک (فرانک گیلهولی) که مدیر شرکتی ست به او هشدار میدهد که دارد قانون را زیر پا میگذارد اما اَنجی ترجیح میدهد به حرف تونی (دیوید دویل) گوش دهد که به او متذکر میشود که فرد دیگری در همان موقعیتِ اَنجی، فقط اخطاری از پلیس دریافت کرده ولی همچنان به کارش ادامه میدهد. تونی همچنین به او خبر میدهد که مردی در حومه لندن زندگی میکند که میتواند گذرنامههای جعلی در اختیار کارگرها قرار دهد.
در این فاصله، مشکلات خانوادگی اَنجی به نوعی بر مشکلات کاری وی افزوده میشوند. جِمی پسر یازده سالهاش (جو سیفلیت) که جدا از مادرش با پدربزگ و مادربزرگش زندگی میکند در مدرسه مورد تمسخر و آزار و اذیت هم مدرسهایهایش قرار میگیرد. از سوی دیگر پدر آنجی، گِئِوف (کولین کوگلین) هم که از اعضای قدیمی اتحادیه کارگری ست و عقاید سیاسی و اقتصادی خاصی دارد دچار گرفتاری و مشکلات جدیدی شده است. در این میان یک کارگر لهستانی به اسم کارول (لسلاو زورک) که در یک کانتینِر زندگی میکند به وسیله موتورسیکلتاش به اَنجی کمک میکند. بعد از گذشت مدتی اَنجی و رُز تصمیم میگیرند تا برای کاستن از فشارهای روحی و عصبی ناشی از گرفتارهای کاری کمی تنوع به زندگیشان بدهند... اَنجی شخصیتی جذاب و دوستداشتنی ست که از همان ابتدای فیلم باعث میشود تا تماشاگر به راحتی با او همذاتپنداری کند و او خیلی زود مخاطب را با خود همراه و هم داستان میکند. اما وقتی به طور فزاینده منطق، اخلاق و رفتارش ترسناکتر میشود، تماشاگر مجبور است موضعگیری کند و ارزشهای او را به زیر سئوال ببرد. اَنجی که بوی پول راحت و بیدردسر از خود بیخودش کرده، تبدیل به یک فرصتطلب تمامعیار میشود و دنبال راه و روشهای بهتر و بیشتری برای کلاهبرداری و چاپیدن مهاجرهای بیپناه میگردد. اَنجی در صحنهای از فیلم در نطقی برای کارگرها، میگوید: "ما آدمهایی هستیم که سرنوشتمان از پیش مشخص شده و راهی را میرویم که تقدیر و بخت و اقبالمان به ما نشان میدهند" ، و او چه خوب اعمال و رفتارش را به صورتی به ظاهر منطقی با گونه سخنان توجیه میکند.
فیلمنامه پیش از اینکه درباره اَنجی قضاوت کند، درباره بیرحمی و فریبکاری سیستمی که او در چهارچوبش عمل میکند، حکم صادر میکند. کِن لوچ که همیشه بخاطر مهارتش در هدایت بازیگران تازهکار و گمنام شهرت داشته، بار دیگر استعدادهای درخشان جدیدی را رو میکند. ویرینگ در نقش اَنجی پر شر و شور و خستگیناپذیر بازی درخشانی از خود ارائه نموده است. او که تقریبا در تمام صحنههای فیلم حضور دارد، بازی پرحرارت و خیرهکنندهای بر روی پرده به نمایش گذاشته است. زورک نیز حضور قوی و موثری دارد، و کشف دیگر لوچ محسوب میشود. فارغالبال بودن و آرامش داشتن بازیگران نتیجهاش آن است که تمامی آنها در نقشهایشان پذیرفتنی و قابل قبول هستند. فیلمبرداری نایجِل ویلوگبی بیشترین کمک را به بازسازی فضای مورد نظر لوچ کرده است. ویلوگبی بیشتر از نور طبیعی خود لوکیشنها استفاده کرده و تنها کار او استفاده از لنز آبی ست که در نتیجه ته رنگی آبی در تمامی صحنهها به چشم میخورد. از همراهان ثابت و همیشگی لوچ باید به جاناتان موریس (تدوینگر) و فرگوس سِلک (طراح تولید) اشاره کرد. تلفظهای ناجور کارگرهای خارجی و لهجه کاکنی (شرق لندنی) بازیگران انگلیسی نیز بدین معناست که فیلم حتی در کشورهای انگلیسیزبان باید با زیرنویس انگلیسی دیده شود!
منبع : سینمای ما
کلمات کلیدی :