فروشگاه ایرانی

 
 
 
 
 
بلوار مالهالند به کارگردانی دیوید لینچ - خبر هایی از دنیایی بازیگران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بلوار مالهالند به کارگردانی دیوید لینچ

دیشب داشتم توی آرشیو فیلم هام نگاه می کردم

فیلم بلوار مالهالند رو دیدم و نگاهش کردیم و خلاصه بلایی سرم اومد وحشتناکSmiley

خلاصه از فیلم اینو بگم که من از روابط شخصیت ها هیچ چیزی متوجه نشدم

بنابراین توی اینترنت گشتی زدم و مطلبی پیدا کردم و گفتم برای شما هم قرارش بدم

مطلب رو از وبلاگ : http://newwavearchive.blogfa.com/post-8.aspx بیرون آوردم و به نویسنده این مطلب هم برای استفاده از مطلبش اطلاع دادم و در کل مطلب رو حلال کردیم

و اما بلوار مالهالند :

جاده مالهالند Malholloand Dr. 

نویسنده و کارگردان: دیوید لینچ . مدیر فیلمبرداری : پیتر دمینگ . تدوین : مری سویینی . طراح صحنه : جک فیسک . موسیقی : آنجلو بادالامنتی . بازیگران : نائومی واتس( بتی/ دایان )، ( لورا النا هرینگ(ریتا/ کامیلا)، آن میلر(کوکو)، رابرت فارستر(کارآگاه مک نایت)، جاستین ترو(آدام)، دان هدایا(وینچنزو). محصول 2001 آمریکا و فرانسه، 147 دقیقه. 

شب، جاده مالهالند، حومه لس آنجلس. درون اتومبیلی سیاه رنگ، دو مرد به زنی مومشکی که لباس میهمانی پوشیده، به زور اسلحه دستور می دهند که از ماشین پیاده شود. در همین زمان دو اتومبیل پر از نوجوانان عربده جو با سرعت تمام از پشت پیچ تندی که دید ندارد، سر می رسد. یکی از آنها با اتومبیل سیاه رنگ به شدت تصادف می کند. دو مرد کشته می شوند و زن مو مشکی که تنها بازمانده حادثه است، مبهوت خود را از داخل اتومبیل که به آهن پاره ای تبدیل شده ، بیرون می کشد و با گیجی توام با فراموشی در خیابان های لس آنجلس سرگردان می شود. سرانجام در میان فضای سبز محوطه هیون هرست کورت خوابش می برد. صبح روز بعد، زن مو مشکی شاهد خروج زن سالخورده ای با چمدان از آپارتمانش می شود و سپس آهسته وارد خانه می شود و می خوابد.

بتی المز، دختری موطلایی که به لطف پیروزی اش در یک مسابقه رقص، قول یک آزمون بازیگری را به او داده اند، با هواپیما وارد لس آنجلس می شود.

 دو مرد در بار وینکی در حال صحبت هستند. یکی از آن دو به دیگری می گو.ید که به خاطر یک رویا، که هنوز هم می بیند، همیشه دلش می خواسته به وینکی بیاید. مرد دوم پس از شنیدن رویای او می گوید که باید با این تصور که موجود اهریمنی  مخوفی  پشت غذاخوری وینکی  کمین  کرده رودررو شود. مرد دوم دوستش را به بیرون بار هدایت می کند و ناگهان رویای مرد اول به واقعیت تبدیل می شود.

بتی المز تاکسی می گیرد و از راننده می خواهد او را به شماره 1612 هیون هرست ببرد.آپارتمانی که متعلق به خاله بتی است که در کار سینماست و مدتی که سر فیلمبرداری و از خانه دور است، آن را به خواهرزاده اش سپرده است. بتی دختر مو مشکی را در آپارتمان خاله اش پیدا می کند و می پندارد که از دوستان خاله اش است. دختر مو مشکی از روی پوستر فیلم گیلدا نام ریتا را برای خود انتخاب می کند. بتی با ریتا دوست می شود و زمانی که اعتراف می کند که گذشته اش را فراموش کرده ، بتی سعی می کند تا هویت واقعی ریتا را کشف کند.

جاده مالهالند



کلمات کلیدی :

  • بایگانی

  • یادداشت‌های بایگانی نشده