عکس های مهتاب کرامتی
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/3/1:: 4:47 صبح
عکس های مهتاب کرامتی
کلمات کلیدی :
فروشگاه ایرانی | |||||||||||
|
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/3/1:: 4:47 صبح
عکس های مهتاب کرامتی
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/3/1:: 4:47 صبح
عکس های مهتاب کرامتی
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/3/1:: 4:47 صبح
بیوگرافی آناهیتا نعمتی:
نام اصلی: آناهیتا
نام خانوادگی اصلی: نعمتی
سمت (در بخش های): بازیگران،
......................................
تاریخ تولد: ?
محل تولد: تهران
ملیت: ایران
......................................
مدرک تحصیلی: دیپلم
همسر سابق: ابوالفضل پورعرب (بازیگر)
...............................................
با بازی در نقش کوتاهی در فیلم « هیوا » فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد . بازی او در مجموعه تلویزیونی پر طرفدار « مسافر » شاید یکی از نقاط درخشان بازیگری او می باش
در سال 1372 با نمایش تنبورنوازان (هادی مرزبان) بازی در تئاتر را آغاز کرد و در سال 1374 با بازی در مجموعه تلویزیونی دبیرستان خضراء (اکبر خواجویی) شناخته شد. او تا به امروز در مجموعه های بسیاری بازی کرده است.
آناهیتا همتی بازی در سینما را در سال 1375 و با فیلم به نمایش درنیامده افسانه پوپک طلایی (خسرو شجاعی) آغاز کرد و اولین فیلمی که از او بر پرده سینماها به نمایش درآمد در سال 1378 و با نام عشق کافی نیست (مهدی صباغزاده) بود.
آناهیتا همتی هیچگاه ندرخشید. هیچگاه آنطور که باید دیده نشد، اما حضور فعالش در تلویزیون و بازیهای روان و راحت او باعث شده تا همچنان پرکارترین بازیگر تلویزیونی باشد.
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/3/1:: 4:47 صبح
نوشته شده به وسیله ی بازیگر در تاریخ 88/3/1:: 4:47 صبح
ادامه مطلب خلاصه قسمت 49 جومونگ
یوهوا که خیلی نگران
اومدنه جومانگه ،از دکتر قصر کمک میخواد اونم میگه یه زقنبودی کوفتی میدم این ت بخوره که مثل مرده ها بشه ،بعد که میندازنش بیرون بره به جومانگ خبر بده
جومانگ هم بی خبر از همه جا در پی تدارکات واسه حمله به یه قبیله ست
سولان هم که منتظر فرصته تا میخشو محکم کنه و سوار دائه سو بشه ،میگه تا دیر نشده کلک این ننه جومانگ وباباتو بکن و خودت بشین سر جاش!
دائه سو بهش برمیخوره و ناراحت میشه و با داد و بیداد ول میکنه میره بیرون
دختره واسه ددی محترمش یه نامه مینویسه که اگه جومانگ تا غروب روز پانزدهم نیادش ننه اش و زنش کشته میشن
شاه که نمیدونه باید چیکار کنه و حسابی رشته امور از دستش در رفته که رفته،با ملکه حرف میزنه و سعی میکنه با چاخان کردنش ،کارها رو راست و ریس کنه ،میگه من از سلطنت میرم کنا ر تو هم در عوص به دائه سو بگو به یوهوا و یه سویا کار نداشته باشه
ملکه میگه انگار خوشحالی خفه ات کرده؟ تو همین الانشم هیچ مقامی نداری و اگه من دستور بدم همین الان دائه سو سرجای تو میشینه!
جومانگ و دسته توی گشت زنیشون یه سرباز بویو رو که نامه سولان رو به هیون تو میبرده میبینن و جومانگ تازه میفهمه که چه بلایی داره سر مادر و زنش میاد
اولین کاری که میکنه اینکه یه چند تا دادد محترمانه سر کاهن و موپالمو میزنه و راه میفته که ماری رو پیدا کنه تا پوست از سرش بکنه
سوسونو وارد بویو میشه و به محض ورودش میفهمه که دائه سو بازم دسته گل اب داده واسه همین یه نام مینویسه به باباش تا راههای مخفی قصر رو بهش بگه
دکتر قصر یه ماده به یوهوا میده و اونم با ترس و لرز قورت میده
کاهن قصر به ملکه نسبت به کارهای دائه سو هشدار میده ومیگه برای اینکه مردم رو بیشتر از این تحریک نکنین یوهواو یه سویا رو توی اتاقشون زندانی کنین
ماری وبقیه به خاطر امنیت بیش از حد قصر تصمیم میگیرن فعلا حمله رو عقب بندازن وبرگردن جنگل
ندیمه یوهوا به ظاهر میمیره و خود نارو معانیه اش میکنه و وقتی می بینن مرده از قصر میندازنش بیرون تا مردم نبینن که تو زندان مرده
جومانگ که از اردوگاهش به سمت بویو حمله کرده اولین کاری که بعد از پیدا کردن این سه تا میکنه اینه که
یکی یه سیلی جانانه تقدیمشون میکنه و میگه کی به شما اجازه داده همینطوری راه بیفتین؟
اونا میگن اگه تو میرفتی میکشتنت
جومانگ میگه اگه قرار به مردنه ما همه با هم میمیریم!
روز موعود دائه سو دو تا گروگانشو توی قصر میشونه و میگه بیشینین تا جومانگ بیاد
یوهوا میگه اگه منتظرشی خیلی گیر نده که اون نمیاد چون من بهش گفتم
ما دوتا میخوایم جونمون رودر راه اهداف اون بدیم
همون موقع جومانگ توی جنگل به سمت قصر به راه میفته که ندیمه که زنده شده نامه یوهوا رو بهش میده و جومانگ بعد از اون همه قسم و ایه ای که مادرش داده دیگه چاره ای نداره جز اینکه به قصر نره
شب میشه ودائه سو و زنش کنف میشن
سولان که خیلی عصبانی میشه با داد از دائه سو میخواد اونا رو همین الان بکشه اما دائه سو نمیتونه
اونا رو تو ی اتاقشون زندانی میکنن و طبق معمول یوهوا مریض میشه و روبه قبله میخوابه
جومانگ که تک و تنهاست و نمیدونه چه بلایی سرمادرش و زنش اومده از جمع کناره گیری میکنه تا اینکه سایونگ با نامه سوسونو سرمیرسه
توی نامه نقشه راههای مخفی قصر کشیده شده....